یه روز تابستونی به هر بهونه که بود بالاخره گفت من عاشقتم و عشق من نسبت به تو یه عشق افلاطونیی...هههههههه من دیووووووووونه ام فکر کردم یه کتاب باز شده و این یه عاشق از توش بیرون اومده نمی دونم شاید تقصیر خودم بودولی تنها چیزی که خوب می دونم اینه که عاشقش شدم و اون نذاشت حتی من احساسمو حس کنم........رفت
نظرات شما عزیزان:
|